أحسن الحسنی

سم الله الرحمن الرحیم.

#سفرنامه_اربعین

#سفرنامه_نویسی

#طلبه_نوشت

#اربعین1404

#به_قلم_خودم

#قسمت_چهارم_گوله_نمک

4.کشف کوهستان نمک

در مسیر، همقدم شدم با خیل محبان ارباب. پیر و جوان، خرد و کلان..
چقدر این مسیر بوی.. تَجری مِن تَحتِ الاَنهار می‌دهد.
سوره الرحمان را در مسیر می بینی و نفس میکشی تا خود.. هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ.

همیشه در برنامه تلوزیونی سرزمین نمک و دریاچه نمک را دیده بودم، بخصوص کشف کوهستان نمک را در سریال کره ی افسانه جومونگ و این افتخار و امتیازی بود برای کاشفان نمک.

اما من کوهستان نمکی کشف کردم که سرچشمه جوشانش وصل بود به بهشت.
رسیدم به گوله نمک های مسیر اربعین. گوله نمک نگو … بگو کوهستان نمک. 😍

آن روزی که روی بسته های غذایی و مواد مورد نیاز زندگی، نوشتند :فرزند کمتر، زندگی بهتر،
این نمک زندگی را از ما گرفتند .
حتی روی کبریت نوشته بودند: فرزند کمتر، زندگی بهتر.
آن وقت دقت نکردیم که روی کبریت ها می نوشتند کبریت بی خطر، اما خود خطر بود.

حقیقت پیام آن روز این بود :فرزند کمتر، خطر بهتر..

در کشور ما نمک زندگی ها آنقدر کم شده که تربیت ها دیابت گرفته اند..
و به مانند گم شدن نمک قبل و بعد هر غذا ی مولا در میان 70 نوع بیماری..
اما اینجا پر است از گوله نمک ها که نمک گیر حسین علیه السلام هستند.در هر منزلی حداقل، کمتر از 5 گوله نمک پیدا نمیکنی 🤗

#تلنگر: فرزند بیشتر زندگی بهتر
کشور جوان تر.
شیعه بیشتر.
محب حسین علیه السلام بیشتر.
یاران امام زمان علیه السلام بیشتر.
اقدام به فرزند آوری.
تبلیغ فرزند آوری.

👈 ادامه دارد
🛑کپی مطلب فقط با لینک و نام نویسنده مجاز می باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم.

#سفرنامه_اربعین

#اربعین1404

#به_قلم_خودم

#طلبه_نوشت

#قسمت_سوم_سایه_بان

3.محبتی از جنس سایه.
بفرما، بفرما،.. اهلا و سهلا..
آنقدر نازت را می‌کشند، آنقدر منتت را می‌کشند تا بروی و مهمان عشق آماده شده کنار جاده آنان شوی، تا افتخار کنند به خادمی زائر ارباب..
لذت می‌برند وقتی پذیرایی را از دستشان می‌گیری و زمانی که همان جا کنار بساطشان نوش جان میکنی، فقط مانده، قالب تهی کنند.
لقمه نان را به همراه شربت گرفتم و همانجا نشستم تا نای رفته را به بدن بازگردانم. آفتاب،، عجیب خودنمایی میکرد و رقابت شدید خودرا به نمایش گذاشته بود. سایه ای بالای سرم قرار گرفت، فکر کردم ابری به رقابت با آفتاب آمده..
اما سایه ای دیگر به میدان رقابت عشق ارباب آمده بود تا آفتاب را کنار بزند.
عاشقی پرچم به دست بالای سرم ایستاده بود، تا برای زائر حسین سایه باشد،
اینجا حرف از خدمت و خادمی نیست، اینجا حرف از نهایت عشق است، نهایت دیدار منور القلوب ها، انیس النفوس هاست. اینجا هنور حَلّتْ بِفنائِک ها.. جریان دارد..

#تلنگر:
گاهی سایه ها عاشق تر از نورند. بیایید سایه باشیم برای حرارت غم های هم.
🛑کپی مطلب با لینک و نام نویسنده مجاز می باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم.

#سفرنامه_اربعین

#اربعین1404

#به_قلم_خودم

#طلبه_نوشت

#قسمت_دوم_هَلَبیکُم

2_خوش آمدگویی.
کربلا،کربلا، 15 دینار
کاظمین، سامرا، نجف….14 دینار..
این صدا برای مسافران آشناست. وقتی وارد خاک عراق میشوی اولین صدا، صدای رانندگان عراقی است.
یک ون سفید خاک خورده جایی برایم داشت تا مرا با خود ببرد .به قصد نجف،سرزمین پدری حرکت کرد.
چنان با سرعت حرکت می‌کرد که فکر میکردی سوار موشک‌های فتاح ایران شدی که به سمت سرزمین های اشغالی پرتاب میشد.بین راه میزبانان عراقی منتظر پذیرایی از زائران بودند.
هَلَبیکُم یا زُوار.. مای بارِد، مای بارِد.، بُرتقال، بفرما طعام، شای عراقی،مَبیت، حَمام…
تو اون هوای سوزان عراق، عشق ارباب قوی تر بود. کنار جاده پر از موکب و دکه های پذیرایی بود.تمام زندگی‌شان را کف دست گرفته کنار جاده تقدیم تو می‌کردند.
ون سفید، از بین قبرستان وادی السلام عبور کرد و نزدیک حرم همه مسافران را به ابو تراب سپرد و رفت.
وقتی وارد خانه پدری می‌شوی ، آرامش خاطرت هزار برابر می‌شود.
وارد حرم میشوم، چقدر این هوا، نفس کشیدن دارد. امین الله که می خوانی،امین دلت می‌شود در این هیایوی روزگار. چشمم که از نگاه ضریح پر شد، پاهایم اذن خارج شدن از حرم ابوتراب گرفتند.
به سختی از حرم پدری دور میشوم تا به سمت بهشت فرزندش قدم بگذارم.
در نجف هم صدای هَلَبیکُم یا زوار طنین انداز است.

#تلنگر :ساعت درس
😍 هلبیکم =مخفف اهلاً بکم که همان خوش آمدید یا خوش آمد به شما، است
🛑کپی مطلب فقط با لینک و نام نویسنده مجاز می باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم.

#سفرنامه_اربعین

#اربعین1404

#به_قلم_خودم

#طلبه_نوشت

#قسمت_اول_خروج_از_مرز
1.رد شدن از مرز
نگاهم به نگاه شهدا گره خورد،… نمی‌دانم… شاید هم نگاه شهدا به نگاه من گره خورد..
گذرنامه به دست روبروی تصویر شهدا بودم. چه نگاه عمیقی، انگار دریا را در تصویر گنجانده بودند.
در نگاهشان،،فرج عزیز فاطمه سلام الله علیها،سلامتی رهبر، حفظ ایمان، عفت و حیا موج میزد.
با کوله باری از انتظار، التماس دعاهای آشنایان، سفارش های مادرانه،آرام آرام به گیت های خروج نزدیک شدم.
به دقت بازرسی شدم، کوله ام را از دستگاه رد کردند.گذرنامه ام را هم را با چهره ام تطبیق دادند،لحظات سخت می‌گذشت، هر لحظه انتظار،برابر با 100 سال بود شاید هم بیشتر… . حس میکردم در یکی از عقبه های یوم الحساب مانده ام. دلم میخواست سریع تمام شود و به سمت بهشت حرکت کنم.

#تلنگر:1_یادمان باشد، زمین و آسمان و دریا، اگر مرز دارند،
ایمان، انسانیت، وطن دوستی و ولایت هم مرز دارد. اگر از مرزهای دنیایی خارج شدیم، از مرزهای ایمان، انسانیت و ولایت خارج نشویم.
2_خودمان را برای گذر از عقبه های قیامت مهیا سازیم . گاهی گذرنامه داریم اما در کوله بار اعمالمان، عمل خروج ممنوع باشد.
گاهی کوله باری از اعمال خوب داریم اما گذرنامه برای رد شدن از عقبه ها را نداریم.

👈 ادامه دارد…
🛑کپی مطلب فقط لینک و نام نویسنده مجار می باشد.