بسم الله الرحمن الرحیم.
#قسمت_اول_خروج_از_مرز
1.رد شدن از مرز
نگاهم به نگاه شهدا گره خورد،… نمیدانم… شاید هم نگاه شهدا به نگاه من گره خورد..
گذرنامه به دست روبروی تصویر شهدا بودم. چه نگاه عمیقی، انگار دریا را در تصویر گنجانده بودند.
در نگاهشان،،فرج عزیز فاطمه سلام الله علیها،سلامتی رهبر، حفظ ایمان، عفت و حیا موج میزد.
با کوله باری از انتظار، التماس دعاهای آشنایان، سفارش های مادرانه،آرام آرام به گیت های خروج نزدیک شدم.
به دقت بازرسی شدم، کوله ام را از دستگاه رد کردند.گذرنامه ام را هم را با چهره ام تطبیق دادند،لحظات سخت میگذشت، هر لحظه انتظار،برابر با 100 سال بود شاید هم بیشتر… . حس میکردم در یکی از عقبه های یوم الحساب مانده ام. دلم میخواست سریع تمام شود و به سمت بهشت حرکت کنم.
#تلنگر:1_یادمان باشد، زمین و آسمان و دریا، اگر مرز دارند،
ایمان، انسانیت، وطن دوستی و ولایت هم مرز دارد. اگر از مرزهای دنیایی خارج شدیم، از مرزهای ایمان، انسانیت و ولایت خارج نشویم.
2_خودمان را برای گذر از عقبه های قیامت مهیا سازیم . گاهی گذرنامه داریم اما در کوله بار اعمالمان، عمل خروج ممنوع باشد.
گاهی کوله باری از اعمال خوب داریم اما گذرنامه برای رد شدن از عقبه ها را نداریم.
👈 ادامه دارد…
🛑کپی مطلب فقط لینک و نام نویسنده مجار می باشد.

آخرین نظرات